<no title>

ساخت وبلاگ

پست جمعه 26 اسفند:

اون روز تا یکمی نشسته بودم پشت کام و داشتم آپ میکردم مامان خانم متوجه شد و مودم رو دوباره از من بدبخت فلک زده گرفت!این چه زندگییه آیا؟!       الان دقیقا من نمونه ی کامل یه آدم بدبخت بیچاره ی کنکوریم!        نه موبایل... نه نت...!اینم که میبینید آپ کردم با هزارتا خواهش التماس مودمو ازشون گرفتم!کلا همیشه مودمو قایم میکنن اما من ازون جایی که خیلی حرفه ای شدم 3صوته مودمو پیدا میکنم      اما ایندفعه دیگه باباخان زد به سیم آخر و گفت مودمو میبره اداره       این داداش جونم که گاگووووووول!نمیگه بابا من نت میخوام!خنگول!    

این هفته کلا اولین هفته ای بود که من روزی 10ساعت درسیدم.ینی کلا در تمام طول عمرم!خب البته در اینجا نباید کمکای دایی پریشن عزیزو     نادیده گرفت!       دایی پریشن(آقای پریشن) یه برنامه ریز کنکوره که فوق لیسانس داره . از تهران به صورت پروازی 2هفته ای 2روز میاد اینجا...خیلی هم خوش اشتها تشریف دارن و بابت هر دو هفته ای که برنامه میده و کلا اون 45مین که میحرفه هرجلسه 35هزارتومن میگیره!یه لحظه به ذهنم رسید برم برنامه ریز کنکور شم!       اینم بگم که دایی پریشن جون یه پسر 28-9 ساله ی خوشتیپه!      (البته به چشم دایی یی!!!).اصلا همین که حرف میزنه تو دل آدم میشینه!    

الانم ساعت 9:15 شب باهاش برنامه ریزی دارم.

همین دایی پریشن اون هفته بهم گفت واسه مبحث کاربرد مشتق که مشکل داری دبیر بگیر. منم گفتم اوکی.گفتم مامی یه دبیر ریاضی واسم پیدا کن .البته.....(10 بار تاکید کردم) که آقای سخاوتی نباشه.این آقای سخاوتی بهترین دبیر ریاضی این شهره.اما نمیدونم چرا من باهاش مشکل دارم!واسه هر جلسه ی یه ساعتو نیمه 60تومن میگیره ناکس!اینجام باز به ذهنم رسید برم دبیر ریاضی شم حالشو ببرم!      پول پارو میکنه.خلاصه مامی رفت دنبال دبیر که من خونه بودم که مامی زنگ زده میگه حنا گفتی چه مبحثی؟ گفتم دبیرش کیه؟ میگه سخاوتی!!!من: مامان مگه نگفتم سخاوتی نهههههههههه؟؟؟؟؟؟؟      مامان: دلتم بخواد بهترین دبیره این شهره!میدونی جلسه ای چند میگیره؟هااااااا؟حرف الکی نزن دیگه دبیر نیست!!!من:                   خلاصه اومده خونه مبگه دو جلسه برات گذاشتم 120تومن!منم یه دعوای درست حسابی باهاش کردم!بعد میگه:به جای اینکه ازما تشکر کنی که فلان کردیم دعوا میکنی؟؟؟گفتم بله!شماها علاقه دارین 120تومن بریزین سطل آشغال فردا منتشئ میذارین سر من که آرهههههه ما اینقد پول دادیم مثلا تو ریاضی 40%زدی!(حالا اگه من خیلی شاهکار کنم بتونم 30%بزنم!)     نمیدونه دیگه!فک میکنه الکیه ریاضی زدن!

خلاصه امروز صبح باهاش کلاس داشتم ساعت 9:15 مین.که آقا 9:35 مین تازه تشریف آوردن!خلاصه یه ساعت درس داده میگه خسته نباشید شنبه همین ساعت جلسه بعدی!من:        (کوفت بخوری اون 60تومن که واسه یه ساعتو نیم گرفتی و یه ساعت درس دادی!)تازه یه ساعتم نه!10مینشو با جی اف جونش حرف زد!البته این آقای سخاوتی حدودا 47-8 سالشه ها!زن و بچه ام داره!دخترشم بزرگه! موبایلش زنگ زد برداشت. صدای طرف کامل میومد که یه خانمه! سخاوتیم شروع کرد خیلی قشنگ صحبت کردن...من:(به به چه مرد خوبی!چقد خوب با خانمش حرف میزنه!      )بعد آخرش داشت به طرف میگفت:اگه کارم داشتی یه اس ام اس جوک واسم بفرست خودم بهت زنگ میزنم! من:      (عمو خجالت بکش 50سالته!)      تازه بعد کلی هم واسه من تعریف میکنه که بیچاره پسر داییش عروسیش بوده و تصادف کرده و ....من:( جووووووووون!جیگرتو عمووو سخاوت!ماشالا بنیه!     )کلا آدم خنده داریه!

هفته قبل سه شنبه قرار بود برم ولایت(به قول دکتر ربولی).آخه من تو شهر خودم زندگی نمیکنم.میخواستم برم لباس بگیرم.که ازون ورم مامان بابام برن دانشگاه.    (مامان بابام هردو دانشجوی ارشد هستن    !)خلاصه اونا صبح رفتن و من موندمو مامان جون و (مامان مامانم) خاله هانی جووون.صبح که بیدار شدم دیدم مامی کارتشو واسم گذاشته که خرید کنم!کف کردم!گفتم اینکه انقد رو لباس خریدن من حساسه چطور کارتو گذاشته و رفته؟!جلل خالق!(درس نوشتم آیا؟)خلاصه خوشحال و خندان بعد از ظهر با خاله هانی رفتیم .همش هانی میگفت حالا خوشم میاد هیچی تو کارت نباشه!من :     هه هه!عمرا!بعد با گوشی هانی زنگ زدم به مامی که رمز کارتو بگیرم که مامان خانم گفت: 25تومن بیشتر توش نیستا!فقط میتونی 10تومنشو خرج کنی.فک کردی من میذارم خودت تنهایی بری لباس بخرییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و خلاصه یک بیلاخ خوشگل بهمون روانه کرد! من:                ینی چیییییییییی؟مامان: بله!من:        !هانی کلی بهم خندید!اساسا ضایع شدم!

منم گفتم حالا که اینطوریه منم یه فرون ازین 25 تومن نمیذارم!با هانی رفتیم کافی شاپ که بهش گفتم گرون ترینو سفارش میدیاااا!      بعدم دوتا لاک گرفتم 8تومن و یه تل گرفتم بقیه شم گذاشتم تو کیفم!

فروغ جونم از شاهروز اومده .فروغ دوست بسیار صمیمی منه که 6 7 ساله باهم دوستیمو اهل اینجاس.رشته ی اون ریاضی بود و امسال با یه رتبه ی شیک(ازون ور     )ریاضیات و کاردبرها روزانه ی شاهرود قبول شد!(همون ریاضی کاربردی خودمون اما فروغ اصرار داره بگه ریاضیات و کاربردها!   

این اولین سالیه که لحظه ی سال تحویل پیش بقیه اعضای خانواده(بابا بزرگ اینا و خاله اینا....)نیستسم.    اونا همه باهم میخوان برن کیش     جای ما خالی...    خابه هانی ام رفته اصفهان که بعدش با نامزدش برن مسافرت  

لیست خاله ها با مدرک و خانوادشونو مینویسم که قاط نزنین! داییم ندارم!

خاله طاهره: فوق لیسانس راهنمایی و مشاوره از یونی تهران.شوهرش عمو ناصر دکترای آبخیزداری!دوتا دختر داره: فاطمه و یگانه. که فاطی یه سال از من کوچیکتره.ولایت زندگی میکنن.

خاله زهره: لیسانس ریاضی دبیر ریاضی.شوهرش مهندس الکترونیک.با دوتا پسر.اصفهان زندگی میکنن.

خایه نسی: پزشک و رزیدنت(دانشجوی تخصص) پوست و مو و زیبایی. اهواز درس میخونه.

خاله هانی: مهندس الکترونیک. نامزدش مهندس متالورژی. آخرش میره اصفهان

مامان من از همه خاله ها بزرگتره. و من بزرگترین نوه ی دختریم.

توروخدا شما بگین من با این خانواده ی خوشگلم اگه پزشکی قبول نشم ضایع نیست؟!!!    خو مردممممممم!مامان بابای خودمم که هردو دارن فوق لیسانس میگیرن!مامانم دولتی!بابام آزاد.

داداشم که 68تیه. لیسانس متالورژیشو تازه گرفتنه و علافه.چقدر امروز حالم خوب نیست!چشام درد میکنه.جدیدن کلا علاقه به گریه کردن پیدا کردم شدید.چرا آیا؟!   ازین گریه ها که پلک میزنی اشکات میریزه.همش دوس دارم یه بهونه گیر بیارم گریه کنم.دیروز تی وی داشت یه گزارش از پنج شنبه ی آر سال میداد منم الکی گریه میکردم.!الانم داشتم دنبال یه بهونه واسه گریه میگشتک که بابا اومد تو اتاقم.منم محض چاپلوسی برناممو بهش نشون دادم گفتم بابا ببین چقد خوب خوندممممم!      بابا:ممم بد نیس.شاید این آزمون نتیجه ی بهتری بگیری!!! بله!یک بیلاخ اساسی!من          و گریه            

موج اول مهمانان نوروزی دارن میان.عمو 2 و خانواده.البته اونا که زیاد میان اینجا. برم یه سالاد درس کنم.

 

 

 

دزد مطالب...
ما را در سایت دزد مطالب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 112 تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 21:24