این طور که دارم خاطرات سال ۷۵ رو میخونم...میبینم که چه سال سختی بوده...الان که دارم میخونم به شدت اعصابم رو تحت تاثیر قرار میده و کمی پرخاشگر میشم...
پارسال یه وبلاگی و برادرزادهام برام ساخت با عنوان اواز قو....بخاطر عشقم به این ترانه این اسمشو براش گذاشتم..از مهرپویا
شنیدم چو قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند که موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل می سراید
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر انند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
شب مرگ از بیم انجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از اغوش دریا بر اید
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو در یای من بودی اغوش وا کن
که میخواهد این قوی تنها بمیرد
یه جمله ام برادر زادم نوشت که سلام من از امروز به جمع وبلاگ نویسان پیوستم
اما راستش هیچ وقت برای باردوم اون وبلاگ باز نشد...نتونستم روی حرفم بمونم وخاطراتم رو بنویسم...کمی جسارتم رواز دست دادم...
جشن مهرگان پارسال که همسرم این لب تابو برام خرید دوباره تصمیم گرفتم برم سراغ وبلاگه...همسرم گفت:این کاریو که میخوایی بکنی خوب روش فکر کن .ممکنه عواقبی برات داشته باشه...ممکنه چیزی باعث ناراحتی ات شه....برگشتن به گذشته برات تلخه...سعی کن از شرایط ازار دهنده دوری کنی...خلاصه قرار شد خوب فکر کنم...
این فکر کردن یک سال طول کشید و من الان دارم اینجا زندگیمو بروز میکنم...با این وبلاگ..
الان که یه روزایی همسرم میاد خونه کاملا متوجه قاطی پاتی بودنم میشه ...از اونجایی که سال هاست سنگ صبورمه بازم میشینه پای دردودلم و براش خونده های روزم و تعریف میکنم و پیشش غصه میخورم...همیشه بهترین کامنتا رو انلاین از همسرم میگیرم ...حرفاش اب روی اتیشه....اروم میشم...تا فردا که یه سری دیگه خاطره بد میخونم...از دست این دیوونه بازی های من....
.....
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 280
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 264
روح لطیف بچه ها مثل سطح یه اب زلاله...وقتی روی این سطح زلال فوت میکنی اون حلقه های مدور و متحدالمرکز واسه همیشه تاثیر خودشونو میزارن.
سال های سال بود به فواصل زمانی نامرتب یه خوابی میدیدم.گاهی هفته ای یکبار،گاهی ماهی یک بار،گاهی شش ماه یکبار...خلاصه چند وقت یکبار این خواب به روز میشد.
خواب میدیدم:روی یه ساختمون خیلی بلند اما خیلی کم سطح گیر افتادم.ساختمونه انگار که در معرض باد قرار گرفته باشه از این سو به اون سو متمایل میشد.من بیچاره ام به تبعیت از ساختمون به همون طرف قل میخوردم و در معرض افتادن قرار میگرفتم.که باز با کج شدن ساختمون به طرف دیگه منم به همون طرف هول داده میشدم و تا میخواستم پرت شم پایین..دوباره ساختمون جهت عوض میکرد...خلاصه هربار استرس پرت شدن و تحمل میکردم وقلبم هری میریخت پایین...
توی همون حال یهو میدیدم بین زمین و اسمون با سرعت رو به جلو درحرکتم و یهو یه مانع مثل کابل های برق رودرروم قرار میگرفت و تا میخواستم برخورد کنم مسیرم عوض میشد...یا مانعی مثل ساختمونای بلند...
هرچی ام تلاش میکردم اوج بگیرم تا به مانعی برخورد نکنم بیفایده بود و ارتفاع کم میشد...
خلاصه انقدر استرس ناشی از افتادن و برخورد ازارم میداد که وقتی بیدار میشدم احساس خفگی و بدن درد و ضعف میکردم...گاهی نزدیکه از لب یه پله بیفتی یهو نفستو میکشی تو میگی وای نزدیک بود بیفتم...
سرتون ودرد نیارم...چیزی حدود بیست سال این پروسه ادامه داشت...
هزار بار سعی کردم بفهمم علت بروز چنین خوابی چیه؟چرا اخه من همچین خوابی میبینم...که بخوام انقدر اذیت شم...و جوابی نگرفتم...
...گذشت تا اینکه اسفند ماه سال ۱۳۸۸کارم رو تعطیل کردم و خونه نشین شدم...اردیبهشت۱۳۸۹خبرخوش بارداری خوشحالمون کرد وبنابر تشخیص پزشک متخصصم استراحت مطلق شدم و هشت ماه تموم رخت خواب و ترک نکردم...جز دوهفته یکباری که برای کنترل شرایطم پیش پزشک میرفتم...
ارتباطم کلا با بیرون قطع شدو تنها سرگرمیم ماه/واره بود که اونم بخاطر ضعف اعصابی که بهم دست داده بود و صدا ازارم میداد منتفی شد.
یه روز که هنوز میتونستم تماشا کنم یه کانالی کارتون افسانه توشیشان رو گذاشت....
من بخاطر اون قسمتی که مادر توشیشان به شکل یه اسب سفید ظاهر شد و یه رز نقره ای لای یالش بود عاشق این کارتون بودم.
خلاصه که داستان رسید به اونجا که توشیشان برای به دست اوردن انسانیت و مردانگی باید ازمونی رو رد میکرد...وارد یه مکان ذهنی شد و صخره هایی که خورد میشدن و حمله هیولا و سوار شدن توشیشان روی به گمانم یه چوب و احتمال افتادنش و....
....که یهو یه چیزی تو ذهنم جرقه زد....ای وای خوابم....این خواب منه....این ازمون دقیقا چیزی بود که برای من تو خواب اتفاق می افتاد...تازه بعد این همه سال ازار دیدن پی بردم ماجرا چیه؟
زمانی که این کارتون رو برای اولین بار دیدم خیلی بچه بودم...قهرمان کارتون هم واسه بچه ها خیلی عزیزه..باهاش غصه میخورن...خوشحال میشن...شکست میخورن... پیروز میشن...
ازمون توشیشان برای من کودک بسیار ناگوار و سنگین بود.ذهنم نتونسته بود اون همه ماجرا و رنج رو هضم کنه...ذهن کودک کارتون رو باور میکنه....نمیگه کارتونه...نمیگه همش نقاشی...بلکه کاملا براش واقعی...
درنتیجه زیادی این ماجرا و کم توان بودنم برای تحمل رنج قهرمان این رنج واسه همیشه تو ذهنم نقش بست و باهام موند.
تااینکه این بار کارتن و دوباره دربزرگ سالی دیدم و ماجرا برام هضم شد که بابا این فقط یه کارتونه....
من الان حدودا دو سال و چند ماهه که دیگه اون خواب و ندیدم و اون همه سال خواب ازاری به پایان رسید.
+برای پست خواستم عکس خود کارتن و اپ کنم،اما بادیدن عکسا چندشم شد و منصرف شدم.
+پسرم چندبارپاندا کونگ فو کارودیده من وکشت انقدرفن کونگ فو به من زد.الان بچم ممنوع ال پانداس.
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 289
یکی از اشناهای خانم همسایه(مادر شوهر گرامی) مسئول بر گذاری نمایشگاه کتاب بود.به همین طریق کتابچه هایی به دستم رسید با عنوان مسابقه کتاب نویسی جوانان.کتابچه های کوچکی که برگه های سفیدی داشت برای نوشتن مطلب.اون موقع سال اول دبیرستان بودم....چهارتااز کتابچه هارو بردم مدرسه وبه دوستام دادم تا شرکت کنن.یکیشو خودم با شعر و داستان کوتاه و مقاله پرکردمو پست کردم.
ازاونجایی که توی این دست مسابقه ها زیاد شرکت میکردم و هرگز از نتیجه مسابقه خبری نمیشد و پاسخ پیگیریت این بود که ما اطلاعی نداریم.این مسابقه رو کلا فراموش کردم.انگار این مسابقه ها فقط یه توفیق اجباری بود واسه بهتر شدن قلمت...
پنجشنبه ۱۸ابان۱۳۷۴
گذشت تا اینکه....یکی از برادرام هرروز روزنامه کیهان و میخرید....به روز که طبق معمول برادرم روزنامه رو خریده بود و ورقای بزرگش توی اتاق ولو بود...
بی هدف داشتم روزنامه رو ورق میزدم که دیدم توی یه نیم صفهه تیتر زده اسامی برندگان مسابقه کتاب نویسی...پیش خودم با حسرت گفتم:چه جالب .خوش به حالشون.کاش منم فهمیده بودم شرکت میکردم.
اسامی بر اساس نام شهرستانها جدول بندی شده بود.گفتم بزار ببینم توی تهرانی ها یکی هم اسم من هست؟!!!برنده های تهرانی هفت نفر بودن.به اسم پنجم یا شیشم رسیدم که اخمام رفت تو هم....دوباره خوندم...هم اسم هم فامیل هم پسوند فامیل با من یکی بود.....فقط یه حرف کم بود...دوباره خوندم..یه ذره دقت کردم...جای اون حرفه فاصله بود....اون حرفه چاپ نشده بود...وای این من بودم...کدوم مسابقه.....وای خدا چقد خنگم ....مسابقه نمایشگاه کتاب...همون کتابچه ها...مثل فنر از جا پریدم...انقدر خوشحال شده بودم که انگار دنیا رو بهم داده بودن...
پریدم در خونه همسایه و روزنامه رو نشون خانم همسایه دادمو ازش تشکر کردم.
یکشنبه ۲۱ ابان۱۳۷۴
روز برگذاری جشن مسابقه و اهدا جوایز بود.روزنامه رو نشون مدیر مدرسه دادمو اجازه گرفتم زودتر برم خونه.با مامانم راهی سالن حجاب نبش پارک لاله شدیم.روزی بود واسه خودش تو پوست خودم نمیگنجیدم.فلمینگ قلم چی واسمون موزیک زد...از اون موزیکایی که هفت هشتا سازو میبندن به خودشونو همه رو با هم میزنن.یه اقایی ام اومد صدای هلی کوپتر و هواپیما و توپ و تانک تقلید کرد...
بعدم احمد مسجد جامعی اومد واسم برنده هارو خوند و رفتیم روی سن و جایزه مونو گرفتیم.جایزه یه لوح تقدیر بود و چهل تا بن پونصد تومنی خرید کتاب.
چهارشنبه ۲۴ ابان۱۳۷۴
همراه مامانم رفتیم کتاب فروشی های انقلاب و من ۱۷ جلد کتاب خریدم...یکیشون کتاب دو جلدی برادران کارامازف نوشته فدور داستایوسکی....یکی دیگه کتاب ۱۰۰۶ صفهه ای اتاق مجازات نوشته جان گریشام..
چند تایی از این کتابا تو کتابخونه خواهرزادمه و مابقی چه عرض کنم...توی این سه روز خیلی کیف کردم..
دزد مطالب...
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 272
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 282
اول صبح که ازخواب بیدار شدیم پدرم گفت:رخت خوابارو جمع کن.گفتم:وقتی شما رفتی جمع میکنم.
گفت:نه همین الان جلوی من جمع کن.که گفتم جمع نمیکنم.اونم رفت از توی اشپزخونه یه چاقو اورد گفت میکشمت.موندن جایز نبود چون شاید نمیکشتت اما حتما یه اسیبی بهت میرسوند.هیچ ابایی نداشت.
فرار کردم رفتم خونه همسایمون تا ظهر که برگشتم خونه اما پدرم دوباره برگشت تا اومدم به خودم بجنبم یکی دوتا خورده بودم و با صورت کبود دوباره فرار کردم رفتم خونه خواهرم.
سه شنبه ۲۸شهریور
مامانم اومد خونه خواهرم با به نامه بااین مفهوم که حرف گوش کن.منم در جواب کلا نوشتم که گوش نمیکنم.با مامانم برگشتم خونه ودم دمای اومدن پدرم رفتم توی اتاقک انباریمون توی پشت بوم خوابیدم .کمی بعد مامانم اومد دمبالم ورفتم طبقه دوم خوابیدم.
چهارشنبه ۲۹شهریور
صبح مامانم اومد بالا سرم بیدارم کرد وگفت بابات داره دمبالت میگرده برو پشت بوم.
شب که شد وپدرم اومد خونه دوباره رفتم پشت بوم.نشسته بودم که متوجه نشدم کی خوابم برد که برادرم اومد دمبالم ورفتم طبقه دوم خوابیدم.
پنج شنبه ۳۰ شهریور
دم ظهر داشتم واسه قرمه سبزی مامان لوبیا پاک میکردم که بابام یهو پشت سرم سبز شد.دست مشت کرده شو گذاشت پشت کتفمو هولم داد توی حیاط وگفت برو بیرون.هرچی ام که دلش خواست گفت.
کینه ای بود .همیشه همین طوربود.هنوزم هست.
رفتم پشت بوم در انباری ومحکم کوبیدم به هم وشیشه اش شکست.
پنج شنبه شبا مسابقه هفته داشت .همون مسابقه ای که منوچهر نوذری مجری اش بود ومعروف بود به از کی بپرسم.از اونجا بود که اسم کامل ادسون ارانتس دوناسیمونتو پله فوتبالیست برزیلی رو یاد گرفتم.بعدشم هنرهفتم وداشت که فیلمای خارجی میزاشت.من مشتری پروپا قرص این دو برنامه بودم.اون شب وسط فیلم پدرم اومد تلوزیونو خاموش کرد.همیشه سر فیلم دیدن ماجرا داشتیم وسط فیلم اخبار گوش کردنش میگرفت.یه جورایی ازار میرسوند.
جمعه ۳۱شهریور
ماجرای شیشه انباریو مادرم به برادرم گفته بود .اونم منو صدا کرد گفت :شیشه هارو جمع کن.نه گفتن ونتیجه اش یه کتک مفصل.
چند روز بعدش با یکی از هم کلاسیهام رفته بودیم سالن مطالعه محلمون.که مامانم هراسون اومد گفت:زود باش بیا بابات میگه چرا رفته.
کتابامو جمع کردمو تا خونه قر میزدمو میگفتم:جند روز منو اسیر خونه همسایه وپشت بوم کرده وبرادرم منو کتک میزنه نمیگه چرا.... .
.
.
.شاید بگید چرا حرف گوش نمیکردی"؟
شاید بگید حقت بوده"؟
اما داستان خونه ما سر حرف گوش کردن نبود.مشکل منم فقط پدرم نبود که اگه بود یه جوری کنار میومدم.هرکدوم از برادرام واسه خودشون رئیس بودن.اگه چشم میگفتی میشد کار همیشه ات و باید دستورات دیگرانو اجرا میکردی.مشکل سر اعمال قدرت بود.
توی خونه ما بزرگتر محوری نبود زورمند محوری بود.هرکی زورش بیشتر بود حاکم مطلق بود.اگه ده بارم حرف
گوش میکردی ویه بار نه بازم کتک بود.
من از کار خونه خوشم نمی یومد اما توانایی های خودمو داشتم.هرچی کلید پریز خراب و لامپ مهتابی سوخته بود من عوض میکردم.دلر کاریمم حرف نداشت .اگه یه وسیله سنگین جابه جا میشد حتما یه سرشو من می گرفتم.کارای حساب جاری پدرمو میکردم.چک نقد کردن...چک خوابوندن...ا
پدرم عادت داشت واسه خونه عمده خرید کنه.برنج که میخرید ده تا گونی ده کیلویی میخرید که اکثرا همه رو من میبردم تو انباری.این کارا برام راحت تر از ظرف شستن بود.اما به چشم نمیومد چون خودم میخواستم وتحمیل نبود...
دزد مطالب...
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 279
هر خانمی مایل است زیبایی خدادادی خود را حفظ کند. برای رسیدن به این هدف راههای زیادی وجود دارد. هرکس روش یا نکته جدیدی را یاد میگیرد اطرافیان خودش را هم از آن مطلع میکند…
در این میان گاهی مشکلاتی برای ظاهر افراد پیش میآید که لازم میشود به پزشک متخصص مراجعه کنند. برخی خانمها دوست دارند همیشه ظاهری بیعیب داشته باشند ولی با پزشکشان رودربایستی دارند. ما به شما میگوییم مشکل شما، مشکل خیلیهاست پس خجالت نکشید و درمانتان را آغاز کنید.
چرا زیر ابرو دارم:
بیهیچ رودربایستی به شما میگوییم که اکثر خانمها اطراف ابروها، پشت لب و روی چانهشان موهای زاید دارند. گاهی این موها خبر از بیماریهایی مانند نشانگان تخمدان پلیکیستیک میدهد. اما معمولا موی زاید صورت خانمها ارثی است و جای نگرانی ندارد. میتوانید با کرمهای موبر، بند و موم به طور موقت از این موهای بد قیافه راحت شوید. لیزر و الکترولیز هم روشهای زدودن تقریبا دایم این موها هستند.
راهی برای رفع سلولیت میشناسید:
مطمئنا هیچ خانمی دوست ندارد روی پاهایش ناهمواریهای زشت ببیند. چربیهایی که زیر پوست چنین ظاهری به خود میگیرند، سلولیت نامیده میشوند.
سلولیت معمولا روی رانها و نشیمنگاه بروز میکند. برای از بین بردن این ظاهر ناخوشایند میتوانید به ورزش روی آورده و چربیهای اضافیتان را آب کنید. داروهایی هم وجود دارند که با ورود به بدن سلولیت را هدف میگیرند. کرمهای موضعی برطرفکننده سلولیت حاوی کافئین هستند و ممکن است به طور موقت سلولیت را بدتر کنند.
چرا گاهی اوقات جلوی بقیه قرمز میشوم:
اکثر مردم در برخی مواقع هیجانانگیز قرمز میشوند، به خصوص اگر احساس شرم یا خجالتزدگی کنند. اما اگر به طور تصادفی هرازگاهی گونه، پیشانی و چانهتان قرمز میشود، ممکن است به بیماری پوستی روزاسه مبتلا باشید. داروهای این بیماری به صورت قرص و کرم موضعی وجود دارد. اگر در برخوردهای اجتماعی بهصورت متناوب قرمز میشوید و تپش قلب هم دارید، احتمالا درباره مساله اجتماعی خاصی اضطراب دارید.
موهایم زود سفید شدهاند:
اگر هنوز به ۴۰ سالگی نرسیدهاید و بیش از نصف موهایتان سفید شدهاند، به سفیدی زودرس مو دچار شدهاید. این حالت ممکن است در برخی موارد به دلیل اختلال در رنگدانه موها یا بیماریهای تیروییدی ایجاد شود. اما بیشتر افراد، سفیدی زودرس موها را از والدینشان به ارث میبرند. البته یادتان باشد سفیدی زودرس به هیچوجه به معنای ورود کل بدن به مرحله پیری نیست.
چرا پایین تنهام جوش میزند:
این برآمدگیهای ریز سفید و قرمزی که روی پوست ظاهر میشوند در واقع اپیدرم پوستند که شاخی میشوند. این بیماری پوستی بیخطر است و میتواند روی پوست پشت، گونهها، بازو و رانها ظاهر شود. این بیماری میتواند سالها با شخص باقی بماند اما معمولا از ۳۰ سالگی به بعد از بین خواهد رفت. تا رسیدن به آن سن برای کاهش این زواید میتوانید پوستتان را مرطوب نگاه دارید.
چرا دهانم بو میدهد:
روزی ۲، ۳ بار مسواک میزنید، نخ دندان هم میکشید اما هنوز احساس بد عمی -که خود یکی از دلایل بدبویی دهان است- در دهانتان دارید. این حالت میتواند به دلیل ریفلاکس اسید معده، خشکی دهان، بیماریهای لثهای یا حتی عفونتهای سینوسی باشد اما محتملترین علت این مشکل به رژیم غذاییتان برمیگردد. اگر سیر و پیاز خورده باشید خمیر دندان نعنایی هم نمیتواند قدمی برایتان بردارد. اگر حذف غذاهای تند و تیز از رژیم غذایی، بوی بدن دهانتان را برطرف نکرد سری به پزشک بزنید.
این خطهای کشش سفید رنگ چگونه به وجود آمدند:
هنگام بارداری، افزایش وزن یا کاهش وزن شدید، پوست کشیده میشود. این کشش میتواند روی پوست خطهایی را به جا بگذارد که معمولا قرمز یا بنفش هستند اما بعد از مدتی به رنگ سفید روشن در میآیند. این خطوط معمولا روی کمر، رانها، نشیمنگاه، سینه و قسمت پایینی پشت ایجاد میشوند. برای کاهش این خطوط داروهایی وجود دارد. جراحی لیزر هم برای از بین بردن آنها موثر است. محلولها و کرمها فایده چندانی برای محو کردن این خطوط ندارند.
آیا جوشهای ریز ناشی از اصلاح، درمان دارد:
بهترین راه پیشگیری و درمان چنین وضعیتی این است که دیگر موهای زایدتان را با تیغ نزنید. کرمهای موبر و لیزر درمانی هم راههای جایگزین هستند. اگر مایلید به تیغ زدن ادامه دهید بهتر است ابتدا دوش آب گرم بگیرید سپس با استفاده از مقدار کافی ژل موهای زایدتان را بزدایید.
چرا دندانهایم تیره شدهاند:
اگر مرتب چای، قهوه، نوشابههای گازدار و آبمیوههای رنگی میخورید جواب این پرسش را میدانید. کشیدن سیگار و مصرف برخی داروها هم میتوانند دندانها را تیره کنند. اولین قدم برای داشتن دندانهای سفیدتر، مسواک زدن و نخ دندان کشیدن منظم است. به این ترتیب باقیماندههای مواد غذایی که دندانها را تیره میکنند از دندانها زدوده میشوند. مواد سفیدکننده دندانی از ژلهای بدون نسخه گرفته تا سفیدکنندههای داخل مطب متفاوتند اما همگی میتوانند دندانها را سفیدتر کنند.
چرا پاهایم پینه بستهاند:
پینه پوست ضخیم شده است و معمولا روی مچ و پاشنه پا ایجاد میشود. پوست در نواحی پینهبسته، ضخیم میشود تا از فشار وارد بر پا هنگام راه رفتن جلوگیری کند. مسلما از این ظاهر زرد، زبر و پوستهپوسته به ستوه آمدهاید. برای رفع آن میتوانید پاهایتان را در آب گرم قرار دهید و سنگپا بزنید تا پوستهای مرده زدوده شود.
چرا ناخنهایم لایهلایه میشوند:
اگر دستهایتان مرتب با آب و صابونهای قوی در تماس باشند، ناخنها ترد و شکننده میشوند. برای جلوگیری از این وضعیت دستهایتان را کمتر در معرض آب و مواد شوینده قرار دهید و مرطوبکننده بزنید. اگر ناخنهایتان علاوه بر شکنندگی زرد یا سفید هم شدهاند ممکن است دچار یک عفونت شده باشند. پمادهای ضدقارچ زیادی در داروخانهها موجودند اما معمولا مشکلتان را حل نمیکنند. بهتر است به پزشک مراجعه کنید و قرصهای خوراکی ضدقارچ بگیرید.
چرا اینقدر عرق میکنم:
بدن عرق میکند تا خنک شود اما اگر در اوقاتی که لزومی ندارد، عرق میکنید، مثلا وقتی آرام در اتاق نشستهاید، احتمالا دچار بیماری هیپرهیدروز هستید. در این صورت زیربغل، کف دستها و پاهایتان خیلی عرق میکنند. برای اینکه عرقتان را کم کنید، میتوانید از ضدعرقهای بدون نیاز به نسخه، داروها یا تزریق بوتاکس کمک بگیرید.
کمک! دارم کچل میشوم:
ریزش مو در زنان شایعتر از آن است که فکر میکنید.۴۰ درصد زنان در ۴۰ سالگی دچار ریزش موی آشکار میشوند، آن هم به دلیل مشکلات تیروییدی ، بارداری، عدم تعادل هورمونی و مصرف برخی داروها. به پزشک مراجعه کنید. اگر مشکلتان جدی باشد میتوان با محلولهای محرک، رشد موهایتان را تحریک کرد. اگر هم دچار مشکلات هورمونی باشید برایتان داروهایی تجویز میشود تا مقادیر آنها را متعادل سازد.
چرا پاهایم بو میدهند:
حتی اگر مرتب دوش بگیرید ممکن است بوی پاهایتان از بین نرود. باکتریهای بوزا کف پاها را برای سکونت و فعالیت ترجیح میدهند. آن بوی ناخوشایند ناشی از ترکیب عرق پا با این باکتریهاست. سعی کنید همیشه پاهایتان را خشک نگاه دارید. کفشهایی بپوشید که روزنه داشته باشند. هر روز جورابهای تمیز بپوشید و در کفشتان مواد بوزدا بریزید.
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 279
1- انتظارات غیر معمول نداشته باشید. آنچه که در تلویزیون و فیلم ها می بینید لزوما در واقعیت اتفاق نمی افتد.
2- اگر می خواهید عمل زیبایی انجام دهید مطمئن شوید که:
- با دلایل منطقی و نه احساسی تصمیم به این عمل گرفته اید، پس از عمل بازگشتی وجود ندارد
- با کسی که قبل از شما توسط آن پزشک عمل شده دیداری داشته باشید
- با پزشک تان جلسه ای بگذارید و در مورد آنچه که شما می خواهید و آنچه پزشک تان توانایی انجام آن را دارد صحبت کنید.باید در این مورد به توافق برسید تا بعد از عمل دچار پشیمانی نشوید.
3- به خاطر داشته باشید همه عمل ها عوارض دارند، ریسک پذیر باشید و با آن عمل احساس راحتی کنید
- معمولا افرادی که میخواهند عمل زیبایی انجام دهند باید مدتی را برای تصمیم گرفتن مشاوره و انتخاب یک پزشک متخصص صرف کنند.
به یاد داشته باشید نتیجه عمل همیشه آن چیزی نیست که ما انتظارش را داریم ، عوارض و سختی های بعد از آن را هم در نظر گرفته و بعد منطقی تصمیم بگیرید.
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 278
-مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)
1- ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2- چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید.
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.
4- سعی کنید انگشتان شست را از هم جدا کنید. انگشت شست نمایانگر
والدین است. انگشت های شست می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام
انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5- لطفا مجددا انگشت های شست را به هم متصل کنید . سپس سعی
کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره )
نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و
فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6- اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از
هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را
ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7- انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های
چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید.
احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از
هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام
عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شست نشانه والدین است .
انگشت دوم خواهر و برادر .
انگشت وسط خود شما .
انگشت چهارم همسر شما .
و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است .
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 252
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 247